تا زندَه ای دِل بی کَسِن

ساخت وبلاگ
هرباری که اینجا را باز میکنم و نظری میبینم، دستهایم میلرزد. یادم می آرد آن روزهایی را که این جا فقط و قفط یک خواننده  داشت. کسی که به خاطرش با بادها میرفتم و بساط سکونت هیچ جا نمی گشودم. بعد از آنکه ا تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 15:37

دیشب خواب دیدم  که با دایی و او  داریم به تهران می آییم . ( به خودم برای روزهای دوری که اینجا را میخوانم که این "او" همان "او" یی است که هشت اردیبهشت ۹۶ همینجا نوشته بودی که عاشق عکسش شده ای.) خواب دی تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 15:37

عادت دارم برای غریبهها بلبل زبانی نکنم. عادت دارم برای غریبهها نقش اول دبستانم را بازی کنم؛ با جامدادی و کیف معمولیای که چشم ها را خسته میکند،  نشسته در ردیف های آخر و دور از مرکز توجه معلم، کم حرف و تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 26 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 15:37

دیشب همان چیزی شد که میخواستم، دعاهایم زود به عرش رسید و من را از مهلکهٔ من نبودن نجات داد. من دوستش داشتم و منتظر شنیدن بودم اما او هرشب میگفت که حرفی دارد اما لال می‌شد. لال می‌شد و با حرف‌هایی که تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 7 فروردين 1399 ساعت: 7:21

یادم است اولین باری که  به تلگرامم پیام دادی؛ شب قبلش خوابت را دیده بودم. خوابت را دیده بود و تنها تصویری که از خواب یادم مانده بود این بود که باهم از پله‌های یک خانه پایین می‌آمدیم که تو گفته بودی: « تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 24 بهمن 1398 ساعت: 3:01

نوشتن طرح درس نگارش سخت ترین کار بود. سخت تر اجرا کردن و بازخورد منفی دیدن بود. سخت ترش اصلاح همان طرح درسی بود که ساعتها زحمتش را کشیده بودم. حقیقتا نمیدانم که برای نوشتن بچه ها چه برنامه ای دارم. یل تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:39

لابد فکر میکنید آدمی که گریه میکند خیلی درمانده است؟ من به شما میگویم او که گریه نمیکند درمانده تر است. مثل من که امروز آنقدر زور زدم تا چند قطره اشک بیاید و خلاصم کنم از بار اینهمه بدبختی. مدام خودم تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:39

یک ترانه‌ای ست که گویا روسی ست. هر چه گشتم یک ترجمه‌ی خوب یا یک ببریم خوانا ازش پیدا نشد.با این حال انگار دارد فریادی از ته حنجره‌ی بی‌جان من برمی‌آورد که «خسته شدم»،«تمام شدم»،«مردم». *** عصری خانم ا تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:39

بازگشتیم به سر خط. باز هم من و بغل بغل کار نکرده. باز هم من و همت دون و آرزوهای بزرگ. باز هم حسرت خوردن بر زندگی‌ای بعد از این همه تقلا هنوز از آن خودم نشده. باز هم تلاش برای فراموشی تنهایی. باز هم بر تا زندَه ای دِل بی کَسِن...ادامه مطلب
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:39

به خوابت هم نمی‌دیدی این روز را. دو روز پشت هم بدون احساسات عجیبی، اینجا را بگشایی تا چیزی بنویسی و خودت را رها کنی از بی‌همتی‌ها و بی‌ارادگی‌های پیشین.

کاش حسرت خوب نوشتن و نویسنده شدن در دلم نبود. کاش نمیخواستم یک کتابی بنویسم که همگان در حسرت خواندنش باشند؟ آن وقت به راحتی قید این وبلاگ مضحک را میزدم و می‌خوابیدم.

تا زندَه ای دِل بی کَسِن...
ما را در سایت تا زندَه ای دِل بی کَسِن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mavieseralatienne بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 31 تير 1397 ساعت: 15:39